مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم.
دیدم به خواب حافظ
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى
گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
نظرت دانشجویان رشته های مختلف در مورد سوسک
نظرات جمعی از دانشجویان ساکن در یک خوابگاه دانشجویی در مورد سوسک :
دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد !
دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست !
دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند !
دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود !
دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک ، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است !
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد !
دانشجوی روانشناسی : درون گرا ، خجالتی ، کم حرف ، یک شخصیت منحصر به فرد !
دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست ، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند !
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند !
دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است !
بقیه رشته ها در ادامه مطلب
طنز: راهنمای مشاغل
حسابدار:
کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمیداند
بانکدار:
کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض میدهد و درست تا باران شروع میشود آن را می خواهد
مشاور:
کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است
سیاستمدار:
کسی است که میتواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید
اقتصاددان:
کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیشبینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد
روزنامهنگار:
کسی است که 50% از وقتش به نگفتن چیزهایی که میداند میگذرد و 50% بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمیداند
ریاضیدان:
مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی میگردد که آنجا نیست
هنرمند مدرن:
کسی است که رنگ را بر روی بوم میپاشد و با پارچهای آن را بهم میزند و سپس پارچه را میفروشد
فیلسوف:
کسی است که برای عدهای که خوابند حرف میزند
استاد:
کسی است که کاری ندارد، ولی حداقل میداند چرا؟
روانشناس:
کسی است که از شما پول میگیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما میپرسد
معلم مدرسه:
کسی است که عادت کرده فکر کند که بچهها را دوست دارد
جامعهشناس:
کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد میشود و همه مردم به آن نگاه میکنند، او به مردم نگاه میکند
برنامهنویس:
کسی است که مشکلی که از وجودش بیخبر بودید را به روشی که نمیفهمید حل میکند