سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :1
کل بازدید :48314
تعداد کل یاداشته ها : 77
103/8/26
3:45 ص

الاغ و امید

   

 

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.


پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.


مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.


روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...

نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!


  
  

ماجرای چراغی در راه

 

 

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما

در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان

تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او

نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را

تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد

خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را

خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.



نتیجه اخلاقی داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با

سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.

این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.


ستایش خدایی را است بلند مرتبه!


  
  

از قول ائمه اطهار (ع):  چند صفت بد است که هر کس یکی از آنها را داشته باشد، هم دنیای بد و ناراحتی خواهد داشت و هم بعد از مرگ جایی جز جهنم ندارد:

1-       تکبر، که شش هزار سال عبادت شیطان را نابود کرد و او رانده درگاه خدا و مردم شد.

2-   حرص،که آدم‌های حریص چیزی جز خواسته‌های خود نمی‌بینند. همین حرص سبب شد آدم و حوا را از بهشت بیرون کردند.

3-      حسادت، که باعث هر گناه، هر جنایت و هر نافرمانی است. حسادت سبب شد که قابیل برادر خود ‌هابیل را بکشد.

4-   خود پسندی و از خود راضی بودن، این‌جور اشخاص هیچ‌گونه دوست واقعی ندارند، حتی شیطان هم از اینها بیزار است.

 

رسول خدا‌(ص) می‌فرمایند:

پایه‌های ایمان واقعی چهار چیز است:

1-      خداشناسی صحیح، یعنی قرآن و احکامش، رسول الله (ص) و سنتش.

2-      شناسایی نعمتهای خدا، یعنی بدانیم که ما هیچ بودیم و بوسیله قدرت او انسانی کامل و زیبا هستیم.

3-      معرفت به احکام دین خدا، یعنی رفتن (برای یادگیری) و آموختن دستورات الهی.

4-      دانستن چیزهایی که شخص را از دین و انسانیت بیرون می‌کند.

چهار سخن از چهار پیغمبر (ع) :

1-   حضرت موسی (ع) می‌فرمایند : هر که از دوست و رفیق بد ببرد، گویا به همه تورات عمل کرده است. یعنی دوست و رفیق بد بسیار خطرناک و ضررآور است.

2-   حضرت داود (ع) می‌فرمایند: هر که از هوسرانی‌ها خودداری کند، چنان است که به تمام زبور عمل کرده است. یعنی هر گمراهی مسببش هوسرانی زشت است.

3-   حضرت عیسی (ع) می‌فرمایند: هر که به قسمت خدایی (روزی خدایی ) راضی باشد، گویا تمام انجیل را به کار بسته است. یعنی یکی از صفات خوب انسانیت، قناعت و راضی بودن در زندگی است.

4-   رسول گرامی‌(ص) می‌فرمایند: هر که زبانش را نگه دارد، یعنی در موقع گفتار فکر کند و راست و درست بگوید، گویا به همه قرآن عمل کرده است. 


  
  

کسی سوالی نداره!؟

 

از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید


از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است.
هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی‌درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!
این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب می‌بردند.
هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که...
برم پای تخته زنگ می‌خورد.
هر صفحه‌ای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من می‌پرسید.
این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!
تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!
بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم،
اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده
بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت
چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد.
بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!
یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون،
منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره!
 

خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما
 

و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره!؟

 


  
  

حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند . ضرب‌المثل ‌ژاپنی

بدگویی ، رسوایی در پی دارد .  ارد بزرگ

اگر می‌خواهید فرزندانتان روی پای خود بایستند، مسؤولیت‌هایی روی دوش آنها بگذارید. ابیگیل فون بورن

بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است  که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و  … ارد بزرگ

ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی . جبران خلیل جبران

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور ، خود را از تیررس نگاه دیگران پنهان می کنند . فردریش نیچه

میدان پیمان های گسسته ، همچون مردابی دهشتناک است که باید از آن گریخت . ارد بزرگ

برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست . بزرگمهر

هنر آموختن گوش کردن است . گادامر

چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند . ارد بزرگ

در میان امواج ، در جاده های پر فراز و نشیب و درد دریاها به دنبال خوشبختی می دویم ، در حالیکه خوشبختی در اینجاست . هوراس

به لاک پشت ها نگاه کنید، آنها تنها وقتی پیشرفت می کنند که سرشان را از لاک خود بیرون می آورد . جیمز بریانت

شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند . ارد بزرگ

درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است . چارلی چاپلین

یکبار پشیمان نشدم بر اینکه چرا گفتم ولی باره ندامت بردم به آنچه گفتم . فلمز

آنانکه هنجار وجودیشان در نابودی داشته های دیگران است و خود بی میوه اند را باید به کارهای بدنی واداشت تا بدین گونه خیری برای همگان و خویش داشته باشند . ارد بزرگ

خوانند? دقیق می تواند در یک سال از روزنامه ها بیش از آن چیزهای مفید بخواند و بیاموزد که دانشمندان از کتابخانه های بزرگ خود می آموزند . ف – ب – سبزن

آزادی یعنی مسؤولیت؛ برای همین است که بیشتر انسان‌ها از آن وحشت دارند. جرج برنارد شاو

آنکه همیشه لبخندی بر لب دارد شادی را به همگان هدیه می دهد . ارد بزرگ

 

 

 

بقیه جملات در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب...

  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >