ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند .
یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتاخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام خواهد داد. اما به دلیل فقدان سرمایه کافی ،این درخواست از سوی کتابخانه رد شد . فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمی شد ، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می گردید . رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید .
روزی ، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است .
رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی ، جوان پاسخ داد: سعی می کنم مساله را حل کنم . روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون : همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند .
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
" فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
" با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
" گنجشک گفت:
" لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:
" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
*انجام کاری دوباره و انتظار برای گرفتن نتایج متفاوت داشتن ، عین دیوانگی است.
* اطلاعات به معنای دانش نیست ، تنها منبع دانش تجربه است.
* هیچ وقت به کسی نگو می دانم چه حالی داری چون در واقع نمی دانی.
* هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
* راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه مکن.
* بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا ثروتمند بمیریم.
* شادترین مردم لزوما کسی که بهترین چیزها را دارد نیست بلکه کسی است که از چیزهایی که دارد بهترین استفاده را می کند.
* ما ندرتا درباره آنچه که داریم فکر می کنیم در حالیکه پیوسته در اندیشه چیزهایی هستیم که نداریم. شوپنهاور
* نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند.
کسی که عملش زیاد می شود نباید متکبر شود. یکی از معصومین علیه السلام فرموده اند آنچه را که می انید در مقایسه با آنچه که نمی دانید ، مثل حلقه انگشتر است در مقابل دریاها.
تصور کنید که فقط ده میلیون کتاب در عالم باشد بهترین خواننده در تمام عمرش ده هزار تای آن را می خواند ، یعنی یک درصد خواندنی های دنیا را تازه اگر بفهمد چه خوانده !!!
دو تا فایل PDF آموزش #C به زبان انگلسی براوتن گذاشتم تا دانلود کنید این آموزش خیلی سبک و مثال هایش جالب می باشد و در یادگیری این زبان خیلی موثر می باشد.
دانلود در ادامه مطلب